فصل چهار شرلوک ،
بازی در جریان است!
اولین چیزی که در مورد اپیزود "شش تاچر" به ذهن یک هوادار سنتی شرلوک هولمز می رسد، شباهت عنوانش با داستان شش ناپلئون است. البته این تنها ارجاع به ماجراهای اصلی نیست و درون این اپیزود مثل قسمت های قبلی پر از ارجاعات است. دومین نکته قابل ذکر، صبر و علاقه تماشاگران به سریال شرلوک و شخص شرلوک هولمز است. کاراکتری که با گذشت یک قرن هنوز تاریخ مصرفش نگذشته است. این خود به تنهایی می تواند موضوع یک مقاله باشد. هیچ کس نمی تواند ادعا کند طرفداران سریال شرلوک صبور نیستند! اگر تک قسمت ویژه سال گذشته را نادیده بگیریم،آنها سه سال برای فصل جدید صبر کردند و این زمان قابل توجهی است تا شرلوک مدرن را در حال توییت کردن دوباره ببینیم.
فصل پیش سریال در این نقطه مبهم برای بینندگان به اتمام رسید که در قطعیت مرگ موریارتی خلل ایجاد شد. بنابراین کمتر کسی انتظار داشت سوژه اصلی قسمت آغازین این فصل مری باشد. ایجاد شوک در یک درام ابزاری نیرومند است اما اینکه بدانید چیزی قرار است اتفاق بیفتد باعث نمی شود آن اتفاق بکلی خالی از هیجان گردد. مسلما تمام دوست داران شرلوک هولمز می دانستند مری مورستون دیر یا زود خواهد مُرد، آنها قبلا این را در داستان های اصلی هولمز خوانده بودند. اما سازندگان سریال از این قدرت پیش بینی تماشاگران به نفع خود استفاده کرده، و توانستند با ایجاد حس تعلیق و تهدید دائما تماشاگر را در انتظار نگه دارند.
محوریت اصلی اپیزود "شش تاچر" به گذشته مری بر می گردد. به طور دقیق تر، موضوع اصلی، حل این معما بود که چه کسی سال ها پیش به گروه آدمکش ها( مری و همکارانش) خیانت کرده است. البته مانند تمام قسمت های پیشین، این اپیزود پر از ماجراهای موازی بود. ضمنا گتیس و موفات در خط اصلی داستان پیچیدگی هایی را نهفته بودند که باید در قسمت های دیگر منتظر افشای شان ماند و قضاوت در مورد شان هنوز زود است.
واتسن عزیز هم یک راز دارد. شاید برای طرفداران سنتی شرلوک هولمز، این خصوصیت واتسن (احساسات بی پایانش برای بانوان) برای خوانندگان آشنا باشد اما پیشتر از واتسن سریال شرلوک چنین رفتاری سراغ نداشتیم. بنابراین وقتی واتسن نه تنها شماره زن درون اتوبوس را می گیرد بلکه با او وارد گفتگویی مخفی هم می شود، من شخصا غافلگیر شدم. این رفتار از جان واتسنی که بتازگی یک پدر شده بعید بود، با اینحال او در ثانیه های آخر سعی می کند به اشتباهش نزد مری اعتراف کند و با مرگ مری احتمالا باید با عذاب وجدان دست و پنجه نرم کند. بنابراین عصبانیت واتسن از شرلوک هولمز در انتهای اپیزود شاید خیلی ادامه پیدا نکند و او بیشتر از خودش ناراحت خواهد بود.
رفتار خائنانه واتسن نسبت به همسرش از نظر روانشناسی قابل تحلیل است. گرایش واتسن به زن ناشناس در اتوبوس، می تواند ناشی از کمبودی باشد که واتسن در رابطه اش با شرلوک و مری پیدا کرده است. وقتی او جایش را به یک بادکنک داد و شرلوک ساعت ها متوجه نشد، وقتی شرلوک به صراحت به او گفت توانمندی های مری بیشتر بدردش می خورد(در قیاس با خودش). وقتی شرلوک زودتر از او پی برد مری یک زندگی مخفی داشته و ... اینها نشان می دهد جان واتسن دچار کمبود محبت بوده است. بنابراین اولین کسی که موقعیت پر کردن این خلا را پیدا کرد توانست قاپش را بدزد. از اینها گذشته، جایزه الخطا بودن خصیصه آدمی است!
بازی سه بازیگر اصلی، کامبربچ، فریمن و آبینگتون خیلی خوب بود گرچه در این قسمت قدری از دامنه بازی معمول شان فاصله گرفته بودند. بندیکت کامبربچ، در این قسمت شرلوکی را نشان داد که شکننده تر و غیرقابل اتکاتر از همیشه است. تصویری که تهیه کنندگان از مری باقی گذاشته اند هم بسیار هوشمندانه است. مری، قاتل بالفطره ، ماموری که بخاطر پول بیشتر حاضر است آدم بکشد حالا به خاطر گناهاناش جانش را از دست نمی دهد(یا لااقل چنین حسی القا نمی شود). تصویری که سازندگان عامدانه به تماشاگر داده اند در عوض تندیس مادری دلسوز، و همسری مهربان و دوستی فداکار است که بخاطر خودبینی ، تکبر و ایگوی شرلوک هولمز جانش را از دست داده است.
"شش تاچر" از آن دسته از اپیزودهایی است که شاید تماشایش برای بار دوم باعث شود کمتر حرص بخورید. یادم می آید در نقد اپیزودهای فصل پیشین، یکی از مسائلی که نسبت به آن گله داشتم، شوخی های بی مورد و فانتزی شرلوک بود که با فضای سریال(که لااقل در فصل های پیشین نسبت به آن خو گرفته بودیم) تفاوت داشت. اما اتفاقات این اپیزود هدفمند تر بوده اند. بعنوان مثال صحنه ابتدایی گفتگوی شرلوک و پیرزن شدیدا غیرمناسب و زائد به نظر می رسید. اما همین صحنه نسبتا مضحک مشخص شد حائز اهمیت است و همین کاراکتر پیش پا افتاده پیرزن مشخص شد نقشی تعیین کننده دارد و این شعبده بازی موفات و گتیس با بینندگان بود.
پایان این اپیزود هم خیلی مهم بود. گرچه مرگ مری برای یک پایان کافی جلوه می کند اما با نگاه عمیق تر شاهد خواهیم بود پایان فوق شامل زنجیره ای از اجزا و عناصر ناقص است که باید منتظر پر شدن شان باشیم. موضوع فقط این نیست که هنوز چیز زیادی از برنامه پس از مرگ موریارتی نمی دانیم. موضوع این است که از روی شواهد و قرائن نقاط انفصال زیادی در سریال ایجاد شده، که برای اتصال شان به بیش از دو قسمت نیاز است(به گفتار دیگر احتمالا هواداران خوشحال خواهند شد بدانند باید دست کم منتظر یک فصل آتی هم باشند).
درباره نویسنده:
نوید فرخی نویسنده، مترجم و منتقد ادبیات کاراگاهی و علمی تخیلی است. او از داوران مسابقات داستانی علمی تخیلی «رویای کهکشانی من» ، مسابقات داستانی فانتزی «بوک ورم قلم به دست» بوده است.
مجموعه کامل کتب شرلوک هولمز (تاکنون جلد یک و دو)توسط نشر کوچک به ترجمه او منتشر می شود.
همچنین وی سال گذشته کمیک استریپ های شرلوک هولمز را در مجله سرنخ منتشر کرده و اقتباس شرلوک هولمز مزاحمت اسرار آمیز جان وینسنت هاردن را برای نشر MX لندن ترجمه کرده است. فرخی از مدیران سابق انجمن پایگاه داده شرلوک هولمز آمریکا(شرلوک فن ویکی) بوده است.